smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

برگی از نوشته های چارلز چاپلین به دخترش

اسم من چاپلین است با همین نام چهل سال مردم روی زمین را خنداندم وبیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.

  زندگی فقط موسیقی ورقص وآواز نیست؛

 نیمه شب که از سالن آمفی تآتربیرون میآیی تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن. وحال آن راننده تاکسی را بپرس  حال زنش را بپرس  واگر آبستن بود  وپولی  نداشت تا برای بچه اش لباس بخرد "  چک بکش وپنهانی توی  جیب شوهر او بگذار . به نماینده خود در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع چکهای تورا بی چون و چرا قبول کند اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحاب بفرستی.

 گاه وبیگاه با اتوبوس و با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن ودست کم روزی یک بار بگو: من از آنان هستم.تو یکی از آنان هستی . 

     دخترم: هنر پیش از آن که دو بال " دور  پروازبه آدم بدهد  اغلب دو پای او را نیز می شکند.

     دخترم: من خواهم مرد و تو خواهی زیست. امید من است که هرگز در فقر زندگی نکنی. اما اگر هرگاه دو فرانک خرج کردی با خودت بگو: دومین سکه مال من نیست. این مال یک فرد گمنام است که به آن محتاج است.

برای پیدا کردن فقیران نیاز به جستجو نداری . این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خوب خواهی یافت.

دل به زر و زیور دنیا نبند زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است وخوشبختانه این الماس بر گردن همه می درخشد.

اینها را گفتم اما بدان من پیرمردم وشاید که  حرفهای خنده دار میزنم.

ولی بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال 10 سال پیش باشد. مال دوران پوسیدگی؟. این 10 سال تورا پیرتر نخواهد کرد؟؟؟

از چارلی چاپلین پرسیدند خوشبختی چیست؟ 
    
گفت: فاصله میان بدبختی اول با بدبختی دوم.

 
 

دردنیا جای کافی برای همه هست " پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی.

دکتر علی شریعتی

هی با خودم فکر میکردم چطور ما این سر دنیا عرق می ریزیم و وضعمان این است.و 

 

 آنها آن سردنیا عرق می خورند ووضعشان آن است.نمیدانم مشکل در نوع عرق است  

 

یا در نوع ریختن و خوردن آن/.

دوستت دارم

دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام 

 

این گل سرخ من است ؛دامنی پر کن از این گل 

 

که دهی هدیه به خلق  

که بری خانه دشمن 

 

که فشانی بر دوست  

 

در دل مردم عالم به خدا 

 

نور خواهد پاشید 

 

روح خواهد بخشید 

 

تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو 

 

این دلاویزترین شعر جهان را  

 

همه وقت 

 

نه به یک بار و به ده بار که  

 

صد بار بگو 

 

دوستم داری را از من بسیار بپرس 

 

دوستت دارم را با من بسیار بگو

 

...

در این سکوت شبانگاهان به مهتاب چشم دوخته ام و از ستاره ها در باره تو می پرسم، شبی که چشمان من با چشمانت بازیها داشت،من بی خبر از آن  به نگاهت دل بستم من ترا در ابرها در باد و باران و در لایه لایه های برگهای زرد خاطره یافتم.سرزمین خاطره های من و تو جائی است که آفاق در آن رنگ دیگری دارد و حالا دلتنگیهایم را با رنگ سیاه می نویسم و آرزو هایم را با رنگ آبی چون امروز آسمان در قلب من است.آسمان خاطره ای که پروانه های سبز و جوان اندیشه ام در آن بال به پرواز گشوده اند.

هم اکنون وسعت فاصله هایمان را تنها خدا به نظاره نشسته همانی که به خاطر قدرتش و گاهی به دلیل همراهی بی دریقش فاصله ای در حریم عبودیتش میان من و او نیست.ای ساحل سبز افق ،من در جائی از رویاهایم که فردائی از جوانی ام  نقاشی شده به امید تقدس نگاهت بی محابا اشک میریزم.

رفیق دلم میدانی  که چشم هنگامی زیباست که مملو از اشک باشد و اشک زمانی زیباست که به خاطر عشق بریزد.

کاش می شد در ابدی بودن آبی کرانه ها آشیانه ساخت و در آغوش گرم آرامش آرام گرفت. عزیز چشمانم کمکم کن تا لایق دلت باشم.

کاش آسمان برای نازنینی که هیچکس را جایگزین نامش نخواهم کرد همیشه نیلی باشد.

باشد که اشکهای من تا دور دست ها بروند تا عشق من هیچگاه در نیابد روزی برای او گریستم.  

اهلی کردن یعنی.....

شازده کوچولو گفت: من دنبال دوست می گردم. اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت: اهلی کردن کاری است که دیگر فراموش شده است.اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه و دلبستگی.

-         ایجاد علاقه و دلبستگی؟

روباه گفت :بله همین طور است.ببین  برای من فعلا تو یک پسر بچه معمولی هستی.پسر بچه ای مثل صد هزار پسر بچه دیگر.نه من به تو نیازمندم ونه تو به من نیاز داری.من هم برای تو چیزی بیشتر از یک روباه نیستم.روباهی مثل صد هزار روباه دیگر.اما اگر تو مرا اهلی کنی هردو نیازمند همدیگر می شویم.آن وقت،تو برای من موجودی می شوی که در دنیا بی نظیر است.من هم برای تو روباهی می شوم که در دنیا مثل و مانند ندارد.

اگر تو مرا اهلی کنی مثل این است که زندگیم با طلوع خورشید روشن شود.آن وقت،من صدای پایی را خواهم شناخت که با صدای پاهای دیگر تفاوت دارد.صدای پای تو مثل نغمه موسیقی ،مرا از لانه بیرون می کشد.یک چیز دیگر،نگاه کن!آن گندمزار را می بینی؟من نان نمی خورم،به همین دلیل گندم برای من چیز بی فایده ای است و گندمزار مرا به یاد چیزی نمی اندازد،البته این موضوع جای تأسف دارد.اما موهای تو طلائی است.حالا اگر تو مرا اهلی کنی فکر کن چه اتفاق جالبی می افتد! همین گندمزار طلائی،مرا به یاد تو می اندازد و صدای وزیدن باد در گندمزار را هم دوست خواهم داشت....