smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

کاش می دانستی

کاش می دانستی

بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت

من چه حالی بودم!

خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید 

پلک دل باز پرید 

 من سراسیمه به دل بانگ زدم 

آفرین قلب صبور 

زود برخیز عزیز 

جامه تنگ در آر 

وسراپا به سپیدی تو درآ.

وبه چشمم گفتم:

باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟

که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است!

چشم خندید و به اشک گفت برو 

بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه.

رفتی اما

برگ پاییز شدی ریختن را دیدم

روی دستان ملائک بدنت را دیدم

تو که رفتی به خدا، داغ به قلبم دادی

آیه الکرسیِ روی کفنت را دیدم

مثل چوپان غریب وطن مادریم

پشت وزن غزلم نی زدنت را دیدم

بی تو اینجا همه ی آینه ها تب دارند

من خودم مُهر سکوت دهنت را دیدم

میروی و به خدا می سپری شعرم را

بارش درد ز چشمان ترت را دیدم

رفتی اما دل من باور این داغ نداشت

تا که اعلامیه ی پر زدنت را دیدم

بوی پیراهن تو قافله سالارم شد

مثل یعقوب شدم گم شدنت را دیدم

به خدا پاکی تو در نظرم ثابت شد

تا که آن زخم سر پیرهنت را دیدم

از تو پنهان که نشد قافیه کم آوردم

با سماع غزلم سوختنت را دیدم...

خوابهای کودکی

در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...

وقتی مردم....

بر سنگ قبرم بنویسید خسته بود 

اهل زمین نبود، نمازش شکسته بود... 

بر سنگ قبرم بنویسید شیشه بود 

تنها از این نظر که سراپا شکسته بود... 

بر سنگ قبرم بنویسید پاک و بی گناه بود 

چشمان او دائما از اشک شسته بود... 

بر سنگ قبرم بنویسید این درخت 

عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود... 

بر سنگ قبرم بنویسید کل عمر را 

پشت دری که باز نمی شد نشسته بود... 

بر سنگ قبرم بنویسید روزها 

در انتظار عشقش نشسته بود...

اشتباه گرفته ام

نه امپراطورم


و نه ستاره ای در مُشت دارم...


اما خودم را


با کسی که خیلی خوشبخت است


اشتباه گرفته ام...


و به جای او نفس می کشم...


راه می روم...


غذا می خورم...


می خوابم و ...


چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی!!!...