smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

smile2me

من ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم/.

می دانم که می آیی

تو می آیی

می دانم که می آیی . . .

تو را دیشب من از لحن عجیب بغض هایم ،

خوب فهمیدم

تو را بی وقفه از باران پاک چشم هایم سیر نوشیدم

تو می آیی . . .

می دانم که می آیی

و بر ابهام یک بودن ، نگین آبی احساس می بندی

و از تکرار پوچ لحظه های سرد تنهایی

مرا بر نبض پرکار شکفتن می نشانی

تو می آیی . . .

خوب می دانم . . .

که پروانه نشانت را میان قاصدک ها دید

میان قاصدک هایی که از من تا بی نهایت دور می شد دید

تو می آیی من را از نگاه سرد آیینه

شبیه دختری از جنس یک پرواز

میان گرمی دستان پر مهرت دوباره باز می گیری

تو می آیی . . .

و من این را

شبیه حجم یک بوییدن مطبوع از آواز اقاقی های سر گردان ،

شبیه یک قنوت سبز نیلوفر ، میان برکه ای عریان ،

دوباره خوب فهمیدم !

تو می آیی . . .

می دانم خوب می دانم که می آیی

و من را در حریم امن چشمانت به آرامش ،

به فردایی پر از شوق و تپش هایی مقدس ، می رسانی

تو می آیی

خوب می دانم

که می آیی

تو می آیی . . .

نظرات 6 + ارسال نظر
الناز چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ http://parvazeghasedak.blogsky.com

اوووول...!

الناز چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://parvazeghasedak.blogsky.com

فکر کنم خیلی خجالت کشیدم اینقدر دیر به دیر بهت سر می زنم ،
می دونم قول داده بودم ولی تو ببخش !

شرمسارم...!

الناز چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ http://parvazeghasedak.blogsky.com

سلام داداش پیام
چطوری شما ؟

پایان نامه ت چی شد؟ تمومش کردی یا نه ؟ داداشی خیلی خسته شدی ؟
موفق باشی داداشی جونم!

راستی می دونستی من می آیم!!!

به وضوح می دانستم که می آیی
اما نه اینقدر دیر
نامرد
خوش حالیم که آمدید

negar چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم . تو مرا به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری . در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر، زیرا که من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را که از هم جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی
آسمان خوشبختی ها روانه کردم چه شبها که تا سحر به یادت با
گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...
مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

در آسمان دلم
ابری داشتم به پهنای وجودت
در انتهای چشمانم
بارشی داشتم به شدت رگبار
تنها بودم ؛آمدی
ابر دلم کنار رفت
خورشید در نگاهم درخشیدن گرفت
اینک رفته ای
تنهاتر شدم......
بی ابر؛بی بارش؛بی تو
-------------------------------------------------
نگار خانوم مرسی
ولی خیلی خوب می شد آدرسه وبت رو هم مینوشتی تا بهت سر بزنم

ye dost یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ

man nafahmidam chera dast az sare eshghe man bar nemidarin eeeeeeeeeeeeeeee

negar دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ق.ظ

سلام متاسفانه هنوز وبگاهی برای خودم نساختم ولی در اینده ی نزدیک ادرسشو براتون میذازم.بهاری باشید و سر سبز

سلام
ممنون بابت کامنتاتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد