گاهی که باد می وزد
احساسم طعم شن می گیرد . . .
و در دلم اندوهی از جنس ِ خس و خار ، آشیانه می کند،
اما ، نمی گذارم کلاهم را باد ببرد !
هر چند که می دانم
این کلاه را تو بر سرم گذاشته ای !
این را بدان !
وقتی هم جنس باد می شوی
یک ناشناس به جای تو
می خواهد ساز قلبم را کوک کند
نمی دانم!
شاید آخر دنیاست
اما مرا متهم به خیانت مکن !
باش تا نباشند !
هم باد را می گویم و هم ناشناس را !
همیشه وقتی عقربه ها به بن بست می رسند، می آیی!
ویا شاید وقتی خودت به بن بست می رسی . . .
ویا شاید وقتی در آن حوالی هوا خوب است
و باد نمی وزد !
می آیی و سر بر سینه ام می گذاری.
نه . . .
می آیی و کلاهم را محکمتر می کنی !
و راوی ِ شبانه های عاشقانه می شوی
من ، کتمان نمی کنم !
وقتی تو این چنین عاشقانه روایت می کنی
من نیز عریان ترین حرف هایم را در گوشَت زمزمه می کنم
اما ناگهان ، باز باد می وزد
و خس و خار بر آیینه ی دلم می نشیند!
اما ، تو خو دنیک می دانی
وقتی طعم خس و خار را می چشم
نمی دانم چرا
محرم ترین آشنای آن ناشناس می شوم !
او باز هم می خواهد ساز قلبم را کوک کند
مرا متهم به خیانت مکن . . .
آن ناشناس همیشه بعد از ویرانی ِ باد می آید !
می خواهم این را بدانی ،
رایحه ات تا زمانی در مشام ِخیالم خواهد پیچید
که سلیمان وار
فرمانروای ِ بادها باشی
تا بی اذن ِ تو نوزند
و من اما ، هنوز هم خیلی صبورم!!!
و باز هم ،
در پس ِ این دقیقه هایی که هر کدام یک سال نوری اند
منتظرت می مانم . . .
اما وای بر حال ِ تو !
و افسوس بر عشق ِتو !
اگر یک بار دیگر
و فقط یک بار دیگر
باد وحشی باز بوزد
سلام عالی بود
افسوسو بر عشق تو...آفرین
سلام
مرسی.چشماتون عالی دیدن.
در حقیقت گاهی ادما مجبورن ب ی چیزائی فکر کنن
وگرنه بی کار که نیستم
کاش میشد اینطوری راحت بگم بی خیالش
نه
من مخالفم
آدما اصلا مجبور نیستن فکر کنن
اصلا مشکل ما آدما اینه که فکر میکنیم
به نظر من احساسات صادق تر از افکارن
سعی کن بیشتر حس کنی تا فکر .
یک انتقاد دارم با اجازه تون.
حکمت این فاصله گذاشتن و سر سطر رفتن ها رو نمی دونم.گاهی اگه این فاصله ها برداشته بشه میتونه یک متن ادبی باشه تا شعر.
گاهی
نه
همیشه