واژه ی عشق
به معنای حریم امنیست
دور محدوده ی تنهاییمان
و تو این معنا را چه غلط فهمیدی
که به تنهایی من سنگ زدی
و به شیدایی من خندیدی.
خنده ات آتش شد
آتشش بال و پرم را سوزاند
و تو این را دیدی
باز میخندیدی!
تو چه میفهمیدی؟
تو نمیفهمیدی.
واژه ی عشق
به معنای گذشتن با هم
از میان کوچه باغ سبزدلگرمیها
یا نشستن لب مرداب پر از نیلوفر
که درونش چند مرغابی آزاد به ما مینگرند
و من و تو با هم
جمله ای ساده بسازیم از غم.
تو چه میدانستی؟
که خیال من از این حادثه ها لبریز است
تو چه میدانستی؟
که من از فاجعه هم شعر و غزل میسازم
تو چه میدانستی؟
واژه ی عشق به معنای تو بود
تو چه میدانستی؟
تو نمیدانستی
تو نمیدانستی.
تو چه می دانستی .. که من از فاجعه هم شعر و غزل می سازم ..
حس کردم تمام زندگیم توی همیشه یه تیکه شعر خلاصه شده ........