گل سرخ زیبا می شکفد
تلاش نمی کند نیلوفر باشد
و نیلوفرها اینگونه زیبا مشکفند چون
چیزی از افسانه شکفتن گلهای دیگر نمی دانند
تمام پدیده ها آزاد از رقابتند
هیچ یک نمی خواهد دیگری باشد،همه به راه خود می روند
اقیانوس نه تنها در پس امواج پنهان است
بلکه در امواج تجلی می یابد
عشق را نمی توان اداره کرد
پدیده ای است که پیش می آید
و لحظه ای که بکوشی آنرا اداره کنی
همه چیز به هم میریزد
اگر اتم این همه انرژی در خود دارد
هیهات انرژی نهفته در انسان!!!!!!!!
چه بگویم از این شعله حقیر آگاهی در انسان؟
اگر روزی این شعله حقیر شعله ور گردد
بی تردید سرچشمه لایزال انرژی و نور خواهد بود
همینگونه بودا ،بودا و مسیح ،مسیح شده است.
در این راه طولانی که ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقهمان یکی و رویاهامان یکی.
همسفر بودن و همهدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است
آرزویم اینست که نتراود اشک از چشمانت، مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگ
ز
وبه اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق انکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت میخواهد
اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم