خداوندا !
مرا شکار شیر کن پیش از آنکه خرگوشی شکار من شود
خانه ام به من گفت:
از من دور مشو زیرا گذشته تو در من به سر می برد
راه به من گفت:
پشت سر من بیا زیرا من آینده تو هستم
اما من به خانه و راه
به هردو گفتم:
نه گذشته ای دارم و نه هیچ آینده ای
اگر اینجا به سر برم ،در پس ماندنم،رفتنی هست
و اگر بروم،در پس رفتنم،ماندنی هست
چگونه ایمان خود را برای زنده ماندن از دست بدهم؟
من می دانم که رویای آنان که بر پر می خواببند
زیباتر از رویای آنان که بر زمین می خوابند نیست
و عجیب تر آن است
هنگامی که از اندوه شکایت کنم!
زیرا لذت خود را در آن می یابم.
گاهی اوقات در اشک لذتی است که در هیچ لبخندی نیست ................